ثمینه باغچهبان، زن پرسالی با پوست روشن، گونههای گرد و موهای سپید رو به دوربین نشسته و میگوید: «من الان ۹۶ سالم شده! اما سعی میکنم واندم!». بعد پوزخندی میزند، انگشت سبابهاش را که لاک قرمز دارد رو به دوربین تکان داده و میگوید:«۹۶ سال!»؛ بعد همانطور که سرش را به به دوطرف تکان میدهد میگوید:« شده که شده باشه! به من چه!؟ من سعی میکنم فعال باشم و تا حد مقدور هستم!».
سخت است به چشمان خندان و زبان بدن هوشیارانه ثمینه باغچهبان در هنگام ادا کردن این جملات نگاه کنیم و لبخند نزنیم؛ ثمینه باغچهبان متولد ۴ فروردین ۱۳۰۴ در تبریز نویسنده کودک و نوجوان، نویسنده کتابهای درسی دهه چهل و فعال در حوزه آموزش ناشنوایان در ادامه راه پدرش (جبار باغچهبان) بوده است.
زنان موفق ایرانی؛ زندگی پر دستاورد ثمینه باغچهبان، الهام گرفته اما مستقل از پدر
فامیلی «باغچهبان» قبل از هر چیز در ذهن ایرانیها تداعی بنیانگذار اولین مدرسه رسمی ناشنوایان است؛ جبار باغچهبان پدر ثمینه باغچهبان آموزش را در ایران نه فقط با ابتکارات خود، آموزش برای ناشنوانایان متحول کرد، بلکه با بنیان گذاشتن اولین کودکستان ایران در شیراز، با نام باغ اطفال یک رویکرد آموزشی تربیتی جدید را وارد تفکر آموزش در ایران کرد.
اصطلاحی هست که میگوید مطرح کردن نامی مستقل از خود در کنار یک مرد موفق در خانواده مثل پدر، برادر یا همسر، به خصوص برای یک زن، شبیه روشن کردن یک شمع در طوفان است؛ ممکن است هر تلاشی در سایه شهرت فرد دیگر گم شده و در نهایت اطرافیان فرد مشهور را به انفعال بکشاند؛ اما ثمینه باغچهبان اگر چه متاثر و ملهم از پدرش بود، اما دستاوردهای مستقل خودش را هم در حوزه آموزش و پرورش رقم زد.
ثمینه باغچهبان نویسنده تخصصی کودک و نوجوان شد تا در ۳۶ سالگی (سال۱۳۴۰) عهدهدار نگارش کتابهای درسی کلاس اول دبستان شود؛ همچنین عضو تیم نویسندگان متنهای درسی کلاسهای دوم تا چهارم دبستان؛ قصه ریزعلی خواجوی و بسیاری از قصههایی که از کتابهای درسی در ذهنمان ماندگار شده، روایتگرشان ثمینه باغچهبان بوده.
با زنان الهامبخش آشنا شویم: ایران درودی
حضور پررنگ در شکلدهی فرهنگ آموزشی
ثمینه پس از نوشتن کتابهای درسی ابتدایی، آموزگار آموزگاران ابتدایی شد تا روش تدریسشان هم با محتوای کتابها همسو شود. مسوولیت تشکیل کلاسهای کارآموزی و کارورزی آموزگاران کلاس اول دبستان در سراسر کشور به او واگذار شد. او همین برنامه را در سال ۱۳۴۲ برای کمیته ملی پیکار با بیسوادی نیز اجرا کرد. کتابی هم برای اعضای سپاه دانش با «روش کلی» جبار باغچهبان نوشت تا سالهای بعد که سکان آموزش ناشنوایان را پس از پدر در دست گرفت، ازدواج کرد. مادر دو فرزند شد اما از فعالیت مداوم دست نکشید.
او میگوید ناشنوایان جزوی از زندگی من هستند. با آنها بزرگ شدیم چون از کودکی به همراه خواهر و برادرم در کلاسهای پدر برای ناشنوایان حضور پیدا میکردیم. در جای دیگری میگوید هرکسی ناتوانیهایی دارد. اگر هرکس بخواهد فقط به ناتوانیهایش فکر کند تبدیل میشویم به جامعهای ناتوان، اما ناتوانی به جای خود، من یک آدمم با تواناییهایی بسیار، نمیتوانیم فکر کنیم که ما چه هستیم.
ثمینه باغچهبان پس از درگذشت پدر در سال ۱۳۴۵، ریاست آموزشگاه و مدیریت فنی جمعیت کر و لالها را به عهده گرفت. با این کار حضورش در عرصه آموزش ناشنوایان هم پررنگتر شد. او لقب مادر ناشنوایان ایران را گرفت. او در کنار کارهای اجرایی کتابهای مهمی را در این عرصه ترجمه کرد و کلا نوشتن و ترجمه را رها نکرد. در سال ۱۳۵۰ مدیر عامل و مسئول برپایی سازمان ملی رفاه ناشنوایان شد. همچنین در سال ۱۳۵۴ مدیر امور بالینی و دوره تربیت شنوایی سنجی و رابط ناشنوایان در دانشگاه ملی (بهشتی کنونی) شد.
طبیعت، الهامبخش هدایت زندگی
او به دو فرد زن تاثیرگذار هم دوره خود مثل توران میرهادی و نوشین انصاری به عنوان فعالان حوزه آموزش کودک و نوجوان اشاره میکند. او میگوید: «توران با اینکه یک نفر رهبر مسیر باشد مخالف بود اما شما وقتی به کبوترها نگاه میکنید یک نفر است که به مسیر جهت میدهد، و آن که جلو میرود خسته میشود و جایش را به پرنده دیگر میدهد. از طبیعت میتوانیم یاد بگیریم که چطور زندگیمان را هدایت کنیم که اولا در حق دیگران اجحاف نکنیم و دوما از زندگیمان لذت ببریم. آدم زمانی لذت میبرد که کارش مانع درخشش دیگران نشود.»
در سال ۱۹۷۷ از سوی Clarke School Fellowship For The Middle East USA یک بورس تحصیلی به نام ثمینه باغچهبان نامگذاری شد.
با زنان الهامبخش آشنا شویم: نغمه ثمینی
نگذاریم ذهن خالی بماند
باغچهبان حالا در دهه نهم زندگی خود میگوید: «من یک معلم ناشنوانایان هستم و به آن افتخار میکنم. اما چیزی که در این سن و سال دور از شاگردانم به من تسلی میدهد شعر و ادبیات فارسی است. به همه توصیه میکنم گنجینه بزرگ شعر و شاعری رو از دست ندهند. شعر فارسی آنقدر وزن و قافیه دارد که خود به خود در ذهن بنشیند. او ادامه میدهد: «من نمیگذارم ذهنم خالی باشد؛ ذهن مثل یک لیوان است که اگر آب در آن نباشد پراز هواست؛ من نمیگذارم ذهنم خالی بماند و در آن شعر میریزم.»
البته در بیشتر مصاحبههای ویدیوییاش علاوه بر تاکید بر مشغولیتش به شعر و ادبیات فارسی، با شوق و ذوق کلاژهای پارچهای، ابریشمدوزیها و عروسکهای دستسازش را نشان میدهد که دیگر فعالیت مورد علاقهاش است. او هنوز در حال خلق قصه است اما این روزها با نخ و پارچههای رنگی.
ثمینه باغچهبان؛ ها جستم و واجستم، تو حوض نقره جستم
ثمینه باغچهبان هم با زبان ناشنوایان عجین است هم با زبان کودکان. کتابهای زیادی در حوزه کودک منتشر کرد که دو کتاب «پل چوبی» و «نوروزها و بادبادکها» برگزیده شورای کتاب کودک شدند. از دیگر آثار او کتابهای «جم جمک برگ خزون»، «آفتاب مهتاب چه رنگه» و کتاب «روشنگر تاریکیها» (درباره پدرش جبار باغچهبان) است.
کتاب “جم جمک برگ خزون” که مجموعهای از متلهای عامیانه ایران است که بزرگ و کوچک دست کم چندتایی از آنها را از زبان مادر بزرگها و یا مادران خود شنیدهایم:
جم جمک برگ خزون،
مادرم زینت خاتون،
گیس داره قد کمون،
از کمون بلندتره،
از شبق مشکیتر،
گیس اون شونه میخواد،
شونه فیروزه میخواد،
حمام سی روزه میخواد،
ها جستم و واجستم،
تو حوض نقره جستم،
نقره نمکدونم شد،
هاجری به قربونم شد!
زنان تاثیرگذار تاریخ ایران
ثمینه باغچهبان: ذهن پرطراوتی که گرد پیری بر آن ننشسته
ویدیویی که به مناسبت ۹۶ سالگی ثمینه باغچهبان منتشر شد و در ابتدای مطلب به آن اشاره کردیم، با گوشی موبایل ضبط شده و کیفیت بالایی ندارد؛ اما در وب و شبکههای اجتماعی بسیار دست به دست شد، تا تنها با چند جمله کوتاه، خیلی از ما تازه بدانیم پشت آموزشهای ابتدایی چند نسل از ما ایرانیها و چه ذهن زیبا و پرطراوتی نشسته است. ذهن زنی که قصهگویی، ارتباط، اثرگذاری و خلق را تا دهه نهم زندگی با خودش کشانده و از حرکت نایستاده.
تهیه و تنظیم: تحریریه سلامتپاد