ژاله و خانواده اش هزار قصه ی ناگفته دارند.
او معنای مجسم حفظ کردن زندگی با چنگ و دندان است.
به عنوان سرپرست خانواده، همیشه ناچار بوده حواسش جمع باشد که زندگی خودش و بچه هایش از «کنترل» خارج نشود.
بحران های زندگی بارها و بارها خواسته اند ژاله را از میدان به در کنند، اما از آنجا که یاد گرفته کدام چیزها به اختیار او هستند و چه چیزهایی از کنترلش خارج اند، هر بار محکم تر زندگی را در آغوش گرفته.
و این هنر را علیرغم سختی ها و مشقت ها، به فرزندانش هم آموخته.