ریسک

از ریسک حساب شده نترسید

ما در زندگی با انواع مختلفی از ریسک روبرو هستیم: خطرات مالی، جسمی، عاطفی، اجتماعی و کسب و کار، اما اغلب افراد از خطراتی که به آن‌ها کمک می‌کند تا به نهایت پتانسیل و توانایی خود برسند دوری می‌کنند. چرا که از آن‌ها از ریسک حساب شده می‌ترسند.

گاهی اوقات برای تصمیم‌گیری‌های مهم در زندگی آنقدر با خودمان کلنجار می‌رویم که در نهایت بی خیالش می‌شویم. یا تصمیمات‌مان را براساس سطح ترس خود پایه‌ریزی می‌کنیم.

مدیریت ریسک؛ چرا از ریسک کردن فرار می‌کنیم؟

 فقدان دانش در مورد چگونگی محاسبه ریسک، منجر به افزایش ترس می‌شود و ترس از خطر اغلب منجر به اجتناب و ترس از ریسک حساب شده می‌شود؛ اما گام‌هایی برای افزایش توانایی ما برای محاسبه دقیق ریسک وجود دارد، که با تمرین مهارت‌های ریسک پذیری می‌توانیم آن را بهبود بخشیم. ریسک‌پذیری به ما کمک می‌کند که یاد بگیریم چگونه شخصیت مستقل داشته باشیم.

وقتی از مهارت مدیریت ریسک حرف می‌زنیم از یک بلوغ در چند زمینه حسی و ذهنی صحبت می‌کنیم. این بلوغ‌ها نه فقط برای مدیریت ریسک بلکه برای تمام ابعاد زندگی ما مفید خواهند بود.

سنجش میزان ریسک حساب شده

برای محاسبه ریسک‌ حساب شده باید پیش‌بینی کنیم که نتیجه رفتار ما منجر به چه پیامدهای مثبت یا منفی خواهد شد و سپس اندازه‌گیری کنیم که این تاثیرات چقدر می‌توانند بزرگ و اثر‌گذار باشند.

حقیقت این است که اکثر ما واقعا زمان زیادی را صرف محاسبه ریسک‌های که باید بپذیریم یا رد کنیم، نمی‌کنیم. در عوض، تصمیمات‌مان بر اساس احساسات یا عادت‌های‌مان شکل می‌گیرند.

 اگر تصمیم ترسناکی بنظر برسد از آن اجتناب می‌کنیم و اگر در ارتباط با مزایای احتمالی آن هیجان‌زده باشیم، احتمال دارد که خطر را نادیده بگیریم.

ریسک حساب شده؛ ترس‌های غیر واقعی را شناسایی کنیم

گاهی ترس‌های ما واقعی نیستند. گاهی پیش می‌آید که هیچ خطری وجود ندارد اما ترس به سراغ ما می‌آید و فکر می‌کنیم پس حتما خطری وجود دارد که می‌ترسیم.

سال‌هاست که به ما نسبت به هر خطری حتی نیش زنبور و جنون گاوی هشدار داده شده است. دائما آمارهای مختلف، مطالعات تحقیقاتی و هشدارهای مربوط به بسیاری از خطرات را می‌شنویم که به ندرت شاید در زندگی با آن‌ها روبرو شویم، اما گاهی ترس‌های ما واقعی نیستند اگرچه این آمارها می‌توانند دلیل همه این هشدارها باشند اما اغلب می‌توانند گمراه‌کننده هم باشند.

متوجه احساسات‌مان در تصمیم گیری باشیم

مهم است که متوجه احساسات خود در طول فرایند تصمیم‌گیری باشیم. اگر احساس غم و اندوه داریم، احتمالا در ذهن‌مان شکست را پیش‌بینی می‌کنیم و حتی ریسک حساب شده را نمی‌پذیریم. اگر احساس خوشحالی می‌کنیم، ممکن است خطر را نادیده بگیریم و رو به جلو برویم.

حتی تحقیقاتی وجود دارد که نشان می‌دهد ترس می‌تواند تصمیم ما را بر مساله‌ای که ارتباطی با خطر ندارد هم تحت تاثیر قرار دهد.  اگر در ارتباط با شغل‌مان استرس داشته باشیم و قصد خرید یک خانه هم داشته باشیم، ممکن است خرید خانه را یک ریسک تلقی کنیم. اغلب ما قادر به جداسازی عوامل موثر بر احساسات‌مان نیستیم، بنابراین همه آن‌ها را باهم ترکیب می‌کنیم.

احساسات‌مان را با منطق تعادل ببخشیم

فریب نخوریم! ترس ما نباید فاکتوری باشد که بر روی تصمیمات نهایی‌مان تاثیر بگذارد. احساسات‌مان ممکن است در آن لحظه غیرمنطقی باشد. هرچه احساساتی‌تر باشیم کمتر منطقی به موضوعات فکر می‌کنیم. هنگام ارزیابی ریسک، احساسات غیرمنطقی خود را با افکار منطقی کاهش دهیم. بسیاری از مردم از پرواز با هواپیما وحشت دارند و اغلب این ترس از عدم کنترل ناشی می‌شود. برای تعادل بخشیدن به احساسات مهارت‌ تنظیم هیجانات کمک بسیاری به ما می‌کند.

کنترل در دست خلبان است نه مسافران و همین باعث ترس‌شان می‌شود. این ترس در بعضی افراد به قدری زیاد است که ترجیح می‌دهند حتی مسافت‌های زیاد را با ماشین رانندگی کنند در عوض اینکه سوار هواپیما شوند. تصمیم‌شان برای رانندگی کاملا بر پایه احساسات است نه منطق. منطق می‌گوید طبق آمار، احتمال مرگ در یک تصادف اتومبیل حدود ۱ در ۵۰۰۰ است، در حالی که احتمال مرگ در حادثه هواپیمایی نزدیک به ۱ در ۱۱ میلیون است.

اکثر تصمیمات بزرگ زندگی ما کاملا غیرمنطقی است

مدیریت ریسک و ریسک حساب شده

اگر بخواهید ریسکی را بپذیریم که احتمالا منجر به خوشبختی ما شود، واقعا از آن به نفع خودتان استفاده نمی‌کنید؟ با این حال، اکثر مردم گزینه‌ای را انتخاب می‌کنند که باعث کمترین اضطراب در آن‌ها می‌شود. به افکارمان در مورد پذیرش ریسک و اطمینان از اینکه تصمیم خود را بر پایه حقایق، نه فقط احساسات قرار دهیم، توجه کنیم.

بیشتر تحقیقات نشان می‌دهند که ما در محاسبه دقیق ریسک بسیار بد هستیم. نگران‌کننده است که اکثر تصمیمات بزرگ زندگی ما کاملا غیرمنطقی است. چرا؟

میزان کنترل‌مان بر وضعیت

ما میزان کنترل‌مان بر روی وضعیت را به اشتباه می‌سنجیم. وقتی فکر می‌کنیم کنترل زیادی بر روی شرایط داریم، بیشتر مایل به پذیرش خطر هستیم. به طور مثال اکثر افراد وقتی خودشان پشت فرمان هستند بیشتر احساس امنیت می‌کنند، اما اینکه خودمان راننده باشیم به این معنی نیست که می‌توانیم از هر حادثه‌ای جلوگیری کنیم.

وقتی احساس امنیت می‌کنیم بی‌پروا می‌شویم و احتمال رخداد خطر را افزایش می‌دهیم. مردم با بستن کمربند ایمنی، ماشین را سریع‌تر می‌رانند و شرکت‌های بیمه کشف کرده‌اند که افزایش ایمنی در اتومبیل ارتباط مستقیمی با افزایش نرخ تصادفات دارد.

نشناختن تفاوت بین مهارت و شانس

ما تفاوت بین مهارت و شانس را نمی‌شناسیم. کازینوها کشف کرده‌اند زمانی که قماربازان craps  بازی می‌کنند، آن‌ها مطابق با عددی که نیاز دارند تاس می‌اندازند. اگر عدد بالایی بخواهند تاس را محکم می‌اندازند و اگر عدد پایینی بخواهند تاس را به آرامی می‌اندازند. حتی اگر این یک بازی شانسی باشد، مردم طوری رفتار می‌کنند انگار که در آن مرحله مهارت نیاز است.

باورهای خرافی

ما تحت تأثیر باورهای خرافاتی قرار می‌گیریم. این که یک رهبر کسب و کار، جوراب شانسش را بپوشد  یا یک نفر قبل از خروج از خانه، فال و طالع خود را بخواند. تمامی این خرافات خوشبختی ما را به خطر می‌اندازند. به طور متوسط ده هزار نفر کمتر در روز سیزدهم پرواز می‌کنند و گربه‌های سیاه کمتر در آن روز به سرپرستی گرفته می‌شوند.

جدی گرفتن مفهوم شانس

هنگامی که شاهد احتمال یک نتیجه نهایی بزرگ می‌شویم، به راحتی فریب می خوریم. حتی زمانی که احتمال‌ها در مقابل ما قرار می‌گیرند همچنان به نتیجه آن علاقه‌مند هستیم. اگر واقعا به پول علاقه داشته باشید، مثلا در قرعه‌کشی شرکت کنیم، بر روی شانس بردمان بیشتر از آنچه که باید حساب می‌کنیم.

اعتماد زیادی به احساسات جمعی

ما اعتماد زیادی به توانایی‌های دیگران برای درک ریسک داریم. احساسات می‌توانند مسری باشند. اگر در جمعیتی از مردم هستیم که به بوی گاز واکنش نشان نمی‌دهند، احتمالا ما هم خطر را جدی نمی‌گیریم. در عوض، اگر دیگران مضطرب شوند احتمالا ما هم نسبت به بوی گاز واکنش نشان خواهیم داد.

یک جنگ را در نظر بگیرید؛ براساس تحقیقات امیل دورکیم جامعه‌شناس در دوران جنگ‌ها مردم کم‌تر میل به خودکشی دارند چرا که روابط اجتماعی آن‌ها تقویت شده است و همچنین متحدتر از پیش هستند؛ در جنگ‌ها مردم با هم متحد می‌شوند تا از خود در برابر هجمه بیرونی دفاع کنند.

تسلی در تروما‌های جمعی پیوندهای جامعه را در سطح عمیق‌تری تقویت می‌کند، خواه در مبارزه با هم برای تغییر اجتماعی باشد یا سازماندهی گروه‌های حمایتی.

تاثیر رسانه‌ها در ادراک ما

رسانه‌ها در درک ما نسبت به خطرات تاثیرگذار هستند. اگر به طور دائم در معرض اخبار مربوط به یک بیماری نادر باشیم، فکر می‌کنیم احتمال ابتلا به این بیماری در ما بیشتر می‌شود در صورتی که ممکن است اخبار گزارش شده فقط در ارتباط با یک منطقه خاص باشد. به همین ترتیب، گزارشات مربوط به بلاهای طبیعی و یا حوادث غم‌انگیز می‌تواند موجب شود که ما از خطرات بیشتر از آنچه که باید بترسیم.

به حداقل رساندن ریسک به حداکثر رساندن موفقیت

  میزان ریسک تجربه شده در یک وضعیت خاص برای هرکسی منحصر به فرد است. در حالی که سخنرانی در جلوی یک گروه برای بعضی افراد یک ریسک به شمار می‌آید برای بعضی افراد اصلا اینطور نیست.

پرسیدن سوالات زیر از خودمان کمک می‌کند که میزان ریسک را محاسبه کنیم:

هزینه‌های بالقوه چیست؟ گاهی اوقات هزینه‌های یک ریسک ملموس هستند – مانند پولی که ممکن است برای سرمایه‌گذاری صرف کنید – اما در موارد دیگر، هزینه‌ها ممکن است نامشهود و همراه با ریسک باشند.

مزایای بالقوه چیست؟ نتیجه مثبت ریسک را در نظر بگیرید. اگر نتیجه مثبت باشد چه چیزی بدست می‌آورید؟ از نظر مالی برد می‌کنید ؟ روابطتان بهتر می‌شود؟ از نظر سلامتی بهبود پیدا می‌کنید؟ نیاز به یک بازده بزرگ برای جبران هزینه‌های بالقوه وجود دارد.

 در دستیابی به اهدافم به من کمکی می‌کند؟ مهم است که اهداف بزرگ‌تر خود را بررسی کرده و نگاه کنیم این ریسک چه نقشی در رسیدن به اهدافمان می‌تواند داشته باشد. به عنوان مثال، اگر قرار است باعث کسب پول بیشتری برای ما شود تا بتوانیم کسب و کار خودمان را راه بیندازیم، می‌توانیم راحتتر ریسک آن را ارزیابی کنیم.

گزینه‌های جایگزین داریم؟ گاهی اوقات ما در معرض خطر قرار داریم به طوری که یا باید خطر را بپذیریم یا آن را رد کنیم، اما اغلب، انواع مختلفی از فرصت‌ها وجود دارد که می‌تواند به ما در دستیابی به اهدافمان کمک کند. مهم است که گزینه‌های‌مان را بشناسیم تا به خوبی از تصمیمات‌مان آگاه باشیم.

بهترین و بدترین اتفاقی که می‌تواند رخ دهد چیست؟

واقع‌بینانه فکر کنیم که این ریسک چه بازدهی مثبتی می‌تواند به ما بدهد و این بازدهی چقدر بر زندگی ما تاثیرگذار خواهد بود. توقعات واقع بینانه‌مان را افزایش دهیم تا مزایای مثبت ریسک را بشناسیم.

بدترین اتفاقی که می‌تواند رخ دهد چیست و چگونه احتمال آن را می‌توان کاهش داد؟ مهم است که رویدادهای منفی یک ریسک را ارزیابی کنیم سپس برای کاهش این چنین رویدادهایی قدم برداریم. بطور مثال اگر پول‌مان را سرمایه‌گذاری می‌کنیم، چطور می‌توانیم شانس موفقیت‌مان را افزایش دهیم؟

اگر بدترین اتفاق ممکن رخ دهد، چه اتفاقی می‌افتد؟ درست مانند بیمارستان‌ها، شهرها و دولت‌ها که برنامه‌ای برای مدیریت بحران دارند، خوب است ما هم یکی برای خودمان داشته باشیم که اگر بدترین سناریوی ممکن اتفاق افتاد بدانیم چگونه شرایط را مدیریت کنیم.

چقدر این تصمیم در پنج سال آینده‌مان مهم است؟ برای کمک به داشتن نگاهی مناسب به یک ریسک از خودمان بپرسیم که چقدر این ریسک حساب شده است و در آینده ما تاثیر می‌گذارد. اگر یک ریسک کوچک است، احتمالا حتی تا چند سال دیگر از آن یاد نمی‌کنیم اما اگر یک خطر و ریسک بزرگ است، این امر می‌تواند تا حد زیادی بر آینده ما تاثیر‌گذار باشد.

نوشتن جواب‌های‌مان و خواندن‌شان بارها و بارها خیلی می‌تواند به ما کمک کند. باعث می‌شود در ارتباط با واقعیت‌هایی که در رابطه با یک خطر نمی‌دانیم، اطلاعات جمع ‌آوری کنیم و وقتی که اطلاعات کافی در اختیار نداریم، بهترین تصمیم را با اطلاعات موجود بگیریم.

ریسک‌پذیری را تمرین کنیم

ریسک چیست

قبل از مرگ البرت الیس در سال ۲۰۰۷، او را به نام “بهترین روانشناس عصر” می‌شناختند. الیس بابت آموزش مردم برای به چالش کشیدن افکار و عقاید نابودگر شخصیشان شناخته شده بود. او تنها این اصول را آموزش نمی‌داد بلکه با آن‌ها زندگی می‌کرد.

   به عنوان یک مرد جوان الیس بسیار خجالتی بود و نمی‌توانست با خانم‌ها صحبت کند. او از جواب رد شنیدن خیلی می‌ترسید و به همین خاطر از هیچ زنی برای قرار ملاقات و آشنایی بیشتر دعوت نمی‌کرد. در نهایت متوجه شد که رد شدن بدترین اتفاق در دنیا نیست و تصمیم گرفت که با ترس‌های خود مقابله کند.

  او یک ماه به باغ گیاه‌شناسی رفت و هر وقت زنی را روی نیمکت می‌دید در کنارش می‌نشست. خود را موظف کرده بود که تا یک دقیقه بعد مکالمه‌ای شروع کند. در همان ماه اول ۱۳۰ فرصت برای گفتگو با زنان پیدا کرد و از آن ۱۳۰ فرصت، ۳۰ نفر از آن‌ها رفتند اما باقی آن‌ها مکالمه را ادامه دادند. از ۱۰۰ نفری که برای آشنایی بیشتر دعوت کرد، تنها یک نفر قبول کرد. هرچند که او هم سر قرار حاضر نشد اما این الیس را ناامید نکرد. در عوض متوجه شد حتی اگر از شنیدن جواب نه می‌ترسد، باز هم می‌تواند ریسکش را قبول کند.

با رو در رو شدن با ترس‌هایش متوجه افکار غیرمنطقی‌اش شد که باعث شده بودند او از پذیرش ریسک اجتناب کند. متوجه شد چقدر این افکار بر روی احساساتش تاثیرگذار بودند و بعدها کلاس‌هایی با متدهای پیشرفته برگزار کرد تا به مردم یاد دهد چطور با افکار غیرمنطقی مقابله کنند.

همانند الیس، بر روی نتیجه ریسک‌هایی که می‌پذیریم، نظارت کنیم. توجه کنیم که قبل، بعد و حین ریسک چه احساسی داریم. از خودمان بپرسیم که چه چیزی آموخته‌ایم و دستاورد آن چقدر بر روی تصمیمات‌مان در آینده تاثیر می‌گذارد.

پذیرش ریسک‌ حساب شده شما را قدرتمندتر می‌کند

موفقیت ما را پیدا نمی‌کند ما باید آن را دنبال کنیم. قدم زدن به ناشناخته‌ها به منظور پذیرش ریسک‌های حساب شده، می‌تواند به ما در دستیابی به آرزوها و رسیدن به اهداف‌مان کمک کند.

استقلال شخصیتی به ما قدرت تصمیم‌گیری و تغییر شرایط را می‌دهد. ما با کار و تمرین بر روی استقلال شخصیت‌مان، به خودمان این فرصت را می‌دهیم که ریسک‌پذیر باشیم و خوشبختی‌ که بر اساس شرایط خودمان تعریف شده را پیدا کنیم.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.