رهبری زنان یعنی چه؟ آمارها در کشورهای مختلف نشان میدهد، درصد موفقیت کسب و کارهایی که زنان در آن نقش رهبری و هدایت دارند، درصد بالایی است. در واقع زنان در خیلی از موقعیتها که فرصت حضور در نقشهای کلیدی را داشتهاند، موفق ظاهر شدهاند. آن هم علیرغم کلیشهای که رهبری و هدایت را یک امر مردانه میداند.
برای مثال اگر نگاهی به لیست ۵۰۰ فرد موفق و ثروتمند در کشوری مثل آمریکا بیندازیم، خواهیم دید که ۱۵ درصد از مدیران عاملی که در این لیست حضور دارند زن هستند.
تنوع جنسیتی در ساختار تیم، یک کلید موفقیت در سودآوری
گزارشی توسط McKinsey & Company نشان داد که در سراسر بریتانیا، تنوع جنسیتی بیشتر در تیم اجرایی ارشد باعث شده تا عملکرد سازمان به بالاترین حد خود برسد. به ازای هر ۱۰ درصد افزایش در تنوع جنسیتی، درآمد ۳.۵ درصد افزایش یافته است.
تحقیقات زیادی وجود دارد که نشان میدهد شرکتهایی که دارای نمایندگی بالاتری از زنان در هیئت مدیره خود هستند، عملکرد قابل توجهی نسبت به سازمانهایی دارند که این کار را نمیکنند.
استراتژی تنوع (Diversity)، چطور به زنان فرصت حضور میدهد
به طور کلی این مطالعات بحث تنوع (Diversity) را دربر میگیرد؛ این اصطلاح مربوط به یک استراتژی جذب در سازمانهاست که میگوید هر نوع تنوع در ساختار نیروی انسانی، از تنوع جنسیتی گرفته تا ملیتی و فرهنگی امری سازنده است و منجر به خلاقیت و شکوفایی میشود.
نماد این تفکر کشورهای مهاجرپذیری مثل کانادا هستند که تفاوت و تنوع نیروی انسانی را امری سازنده میدانند؛ نه فقط در سطح کارشناسان و مدیران، بلکه مستقیماً در بین رهبران ارشد. اما همانطور که اشاره شد کشورهای دیگری مثل بریتانیا هم در این زمینه پیشرو هستند.
در واقع شرکتهایی که این رویکرد را داشتهاند خودبه خود فضای بیشتری به حضور زنان در بین مدیران ارشد دادهاند و به طور قابل توجهی سودآورتر از سازمانهایی بودهاند که این رویکرد را ندارند.
رهبری زنان چه تفاوتی با رهبر مردان دارد؟
وقتی زنان رهبر می شوند، مجموعه متفاوتی از مهارتها و دیدگاههای تحلیلی را ارائه میدهند. مهمتر از آن، رهبران زن به دلیل استقلال شخصیتی و تفاوتهای ساختاری و فرهنگی را به روی میز میآورند که راهحلهای مؤثری را هدایت میکند. این دیدگاه خلاقانه و حس منحصر به فرد آگاهی به آنها اجازه میدهد تا جزئیات دقیقتری را که ممکن است توسط دیگران نادیده گرفته شود، مطالعه و کشف کنند.
چالشهای اصلی برای رهبری زن چیست؟
چشمانداز دنیای کار در حال تغییر است؛ دنیای تجارت دیگر فقط یک بازی مردانه نیست. با این حال، رقابت در این محیط، به آسانی گذشته نیست. تاثیرگذاری و رهبری در نیای تجارت، چه برای مردان چه برای زنان چالشی است. اما میشود گفت زنان هنوز چالشهای بیشتری دارند.
متاسفانه هنجارها و کلیشههای جنسیتی فراگیر و باورهای سنتی این تلقی را تقویت میکند که نقش زنان و دختران محدود به خانه است.
مردان هنوز اکثریت هستند
اولین و واضحترین چالش این است که اکثر افراد حاضر در اتاق مرد هستند. با این حال، این فرصتی را برای زنان ایجاد میکند تا برجسته شوند و تأثیری ماندگار از بیرون ایجاد کنند.
مشکل در ایجاد شبکههای حمایتی
یک سناریوی تکراری در محیطهایی کاری وجود دارد و آن شکلگیری یک شبکه حمایتی مردمحور است. یعنی بیشتر حمایتها برای مردان است. بخشی از این حمایتها مربوط به قوانین روی کاغذ است و برقی مربوط به قوانین نانوشتهای که در محیطهای مردانه جاری است.
در تمام دنیا هنوز مردانی هستند که نسبت به مدیریت زنان گارد دارند و این به شکل جبههبندیهای زنانه مردانه حتی در سطح مدیران ارشد، خودش را نشان میدهد.
تعادل بین کار و خانواده برای زنان سختتر است
در دنیای کار، زنان نه تنها با استرس شغلی و فرسودگی شغلی تمام وقت دست و پنجه نرم میکنند، بلکه اغلب مسئولیتهای خانه به عهده آنهاست. همان عرف و کلیشهای که خانهداری و تربیت فرزندان و را صرفا زنانه میداند یا حداقل بار بیشتری از آن را به دوش زنان میاندازد.
همچنین توقعات عاطفی که از یک زن در خانواده وجود دارد، با مردان متفاوت است؛ این توقعات حضور پررنگتر زنان را به عنوان دختر، مادر یا خواهر در خانواده طلب میکند.
همه اینها منجر به فشار روانی و خستگی مضاعف زنانی میشود که میخواهند در دنیای تجارت هم موثر بوده و تواناییهای رهبری و مدیریتی خود را نشان دهند.
بیشتر بخوانید: راهنمای سبک متعادل زندگی
توقعات زنان اغلب کمتر است
ماهیت غمانگیز بسیاری از زنان این است که انتظارات و خواستهای کمتری نسبت به مردان در محیط کاری دارند.
اگر زن هستیم و از شرایط کاری ناراضی، نباید با خود بگوییم همین است که هست؛ بلکه باید دید خود را تغییر دهیم و متوجه شویم که ما نیز چون مردان در محیط کار مهم و موثر هستیم و دارای حقوق برابر. همچنین نشان دهیم که چرا نباید نادیده گرفته شویم.
رضایت شغلی چقدر دست یافتنی است؟ اصلا میشود شرایطی را تصور کرد که به آن رسید؟ گاهی اوقات درآمد بیشتر ما را وسوسه میکند تا یک شغلی را بپذیریم، بدون اینکه بدانیم آیا این شغل هیچگونه نسبتی با ویژگیهای شخصیتی و روانی ما دارد یا نه.
برچسب احساساتی بودن به زنان
زنان اغلب احساسیتر و کمتر قاطعتر از مردان تلقی میشوند؛ در صورتی که حسی بودن آنها نه تنها نقطه ضعف نیست بلکه میتواند منجر به روابط موثر و انسانی و خلاقانهتری در محیط کار شود. هوش عاطفی زنان در بر انگیختن همدلی یک تیم و برقراری دیالوگهای موثر خودش را نشان میدهد.
۳ دلیل برای رهبری زنان
۱- رهبری زنان آینده را ترسیم خواهند کرد
در سال ۲۰۱۹، نسبت زنان در نقشهای مدیریت ارشد در سطح جهان به ۲۹ درصد افزایش یافت. این آمار در سال ۲۰۲۰ ثابت ماند و در سال ۲۰۲۱ به ۳۱ درصد رسید که بالاترین رقم ثبت شده است.
میتوان پیشبینی کرد که این رشد ادامه خواهد داشت. آمارها نشان میدهد با وجود تمام موانع عرفی و قانونی موجود برای رهبری زنان، دنیا دارد متوجه تاثیرگذاری رهبران زن در اقتصاد میشود.
۲- تقویت روحیه و کار تیمی با رهبری زنان
شکی نیست که همه ما زنان را دیدهایم که اشتیاق، شور و توانایی برای کنترل موقعیت در مواقع لزوم از خود نشان میدهند. کافی است تنها به مادران و خواهران خود نگاه کنیم که چگونه بحرانها را پشت سر گذاشتند.
زنان میتوانند به عنوان رهبر تصمیمات جسورانه و عاقلانه بگیرند. این امر کمک میکند تا محیط تیمی با دیکتاتوری کمتر و همکاری بیشتر اداره شود و احساسی شبیه خانواده به تیم بدهد. این امر کار تیمی را در سراسر سازمان تقویت میکند و به پیادهسازی یک فرهنگ جدید در کسب و کار کمک میکند.
۳- رهبری زنان میتواند شکاف دستمزد جنسیتی را کاهش دهد
چیزی که اغلب میتوان نادیده گرفت این است که شکاف دستمزد جنسیتی میتواند به شکاف فرصتهای جنسیتی تبدیل شود. دیده شده است که وقتی مردان و زنان پیشرفت خود را از صفر شروع میکنند، معمولاً فرصتهای بیشتری به مردان ارائه میشود که منجر به موقعیتهای پردرآمدتر میشوند.
با این حال، به کارگیری زنان بیشتر در نقشهای رهبری نه تنها میتواند مزایایی را که قبلاً فهرست کردهایم را فراهم کند، بلکه در عوض، به دستیابی به هدف گستردهتر و کاهش شکاف دستمزدها کمک میکند.
نقش زنان الهامبخش در تجارت، برای زنان جوان
با وجود تمام این دستاوردها و دلایل منطقی برای ضرورت حضور زنان در نقشهای مدیریتی، هنوز برای خیلی از زنان دلهرهآور است چنین نقشهای پررنگی را بر عهده بگیرند. آن هم به که به دلیل انگهایی که به آنها زده میشود.
این ترس برای زنان آنقدر پررنگ است که میتواند آنها را از تلاش برای شکستن موانع منصرف کند. اما خیره شدن به زنانی که حضور خود را در آمارها به رخ میکشند میتواند راهگشا باشد.
تغییر نگرش هر یک از ما میتواند بسیار به از بین رفتن کلیشههای جنسیتی کمک کند؛ اما این هم کلیشهای خواهد بود اگر کلیشههای جنسیتی را فقط مربوط به زنان بدانیم؛ پس ما به زنان و مردانی آگاه نیاز داریم. چون در وضعیت نابرابر همه ضرر میکنند.